به خیابان توحید ۴ که وارد شوید، درست پشت پاتوق محله، بنایی سیمانی با سقفی شیروانی به چشم میآید؛ ساختمانی کهنهساز با دری سبزرنگ که بالای آن، عبارت «بسمالله الرحمن الرحیم» و «یا موسیبنجعفر (ع)» به خط زیبایی با آهن و فلز، نقش بسته است.
اینجا حسینیه موسیبنجعفر (ع) است که ۱۰۵ سال قبل توسط دو نفر از سینهزنان هیئتهای بالاخیابان برای نورانیترکردن چراغ مجالس ائمه (ع) راهاندازی شد. آن دو با همراهی پنج نفر دیگر، نام پدر امامرضا (ع) را برای هیئت خود انتخاب کردند. این هیئت از معروفترین هیئتهای بالاخیابان مشهد است.
قرار میشود با چند نفر از پیشکسوتان و پیرغلامان هیئت موسیبنجعفر (ع) گفتگو کنیم؛ آنهایی که همنشینی و مصاحبت با پایهگذاران اولیه هیئت را درک کردهاند و میتوانند راوی تاریخچه آن باشند.
سیدمحمد عابدیندو، رئیس هیئت است. پدربزرگش، سیدحسین، به مدت ۴۵سال ریاست این هیئت را عهدهدار بود و مهره اصلی مؤسسان هفتنفره هیئت موسیبنجعفر (ع) به شمار میرفت.
آقاسیدمحمد میگوید: پدربزرگم و غلامحسین نجاران، معروف به «کدخدا»، از هیئتیها و سینهزنهای اسمی هیئت حیدریهای بالاخیابان بودند. آنها سال۱۲۹۷ تصمیم گرفتند هیئتی راه بیندازند. این تصمیم با همراهی پنجنفر دیگر ازجمله آقایان حاج علیرضا افشارکهن، حاجمحمدعلی سلطانی، محمدرضا انتظاریهروی، گلزار و محمد مهزیار عملی شد و از همان سال، یکشنبهشبها، مراسمِ خانهبهخانه این هیئت نوپا کلید خورد. بعداز مدتی هم برنامه پنجشنبهشبها به آن اضافه شد تا این هیئت در هفته، دو نوبت مراسم داشته باشد.
داستان تشکیل حسینیه اول را سیدمحمد عابدیندو اینطور روایت میکند: ملک سر نبش کوچه توحید ۴ انبار میوه و جایی است برای نگهداری احشام بود که به فرد مالدار و ملاکی به نام غلامحسین وحدتی تعلق داشت. او که آدم خدا و پیغمبرشناسی بود، این مکان را برای مراسم سالانه دراختیار اعضای هیئت قرار داد. فضای آن ملک شبیه کاروانسرا بود.
حاج غلامرضا رئوفصابری که ۸۸سال دارد و از دوازدهسالگی بههمراه داییاش، علی طلوعاستادان، به هیئت میآمده است، خاطراتی را که از قدیمیها شنیده تعریف میکند: مرحوم حاجیوحدتی یکی از خدمتگزاران به خاندان ائمه اطهار بود؛ ملک او اول کوچه گودگوشله (توحید ۴) قرار داشت و آن را برای مراسم دراختیار اهالی گذاشت. بعدها هم آن را وقف تکیه و حسینیه کرد.
به گفته صابری، بنای قدیمی و وقفی غلامحسین وحدتی با وجود انجام تعمیرات جزئی در آن، طی یک قرن همچنان پابرجاست، اما کمبود فضا سبب شد هیئتیها طی سه مرحله، زمین و خانههایی را بالاتر از این خانه بخرند و در اوایل دهه ۷۰ حسینیه بزرگتری را به بهرهبرداری برسانند؛ «این ملک که از سال۱۳۰۱ دراختیار اهالی قرار گرفت و مراسم سالانه هیئت شروع شد، چندبار بازسازی شد. یک بالکن هم برای خانمها ساخته شد، اما اصل بنا تغییری نکرد.»
حاجیصابری که اوایل دهه۷۰ مسئول جمعآوری کمک برای ساخت حسینیه بود، تعریف میکند: یک موتور گازی داشتم که هرجا میرسیدم، گوشهای قفلش میکردم و پای پیاده راه میافتادم توی بازار برای جمعآوری کمک. تمام شهر را دور میزدم؛ از میدانبار نوغان گرفته تا بازار رضا (ع)، از خیابان ارگ تا بازار حضرتی و... چند دسته قبض صدتومانی هم همراهم بود.
یک بار طبق روال هرروز بعداز بستن مغازه در کوچهپسکوچههای چهارراه خواجهربیع موتور را قفل زدم و رفتم برای جمعآوری پول. هوا تاریک شده بود که برگشتم، اما راه را گم کرده بودم. اصلا نمیدانستم موتور کجاست. بالاخره با کمک پسر برادرم و مرور راههایی که رفته بودم، به موتور رسیدیم.
حاجاحمد سلطانی هشتادوششساله از کودکی در همین هیئت بزرگ شده است. او که پدرش بههمراه علیرضا افشار قهوهخانه هیئت دستشان بوده است و الان خودش و پسرش درکنار پسر مرحوم علیرضا افشارکهن در قهوهخانه حسینیه خدمت میکنند، ما را میبرد به سالهایی که نه از برق خبری بود و نه از گاز؛ «چند روز مانده به محرم، منقلهای سیمانی درست میشد و به وقت آمدن عزاداران قوریها گرداگرد منقلی که وسطش پر از زغالهای سرخ بود، چیده میشد و در استکانهای کمرباریک قهوه میریختند و به دست سینهزنان و عزاداران میدادند.»
روایت مراسم سینهزنی در هیئت موسیبنجعفر (ع) در زمستانهای سخت سالهای دور هم حیرتآور است.
یکی از هیئتیها که نسل سوم خاندان عابدین است و مرحوم پدربزرگ و پدرش هم آن سالها را تجربه کردهاند، تعریف میکند: تا هفتادهشتادسال قبل، عزاداران موقع سینهزنی لباس از تن درمیآوردند؛ بهطوریکه همه دستههای عزاداری موقع سینهزنی لباسشان را لنگوار دور کمر میبستند و سینهزنان بهسمت حرم حرکت میکردند. حتی در زمستانهایی که برف بیشتر از نیممتر زمین را پوشانده و آب جوی بالا خیابان یخ زده بود، ما از همین کوچه توحید ۴ به سمت حرم راه میافتادیم.
موقع رفتن، شور و حال داشتیم و سوز سرمای برف و یخبندان را حس نمیکردیم، اما همینکه میرسیدیم پشت پنجره فولاد و «یاا...» میگفتیم و دسته آرام میگرفت، تازه لرز به جانمان میافتاد.
او در ادامه توضیح میدهد: البته هر هیئت، یکیدو نفر لباسجمعکن هم داشت که پابهپای هیئت میآمد و پساز سلامدادن و ختم مراسم، لباس سینهزنان را به دستشان میداد.
این مراسم تا قبلاز نصیحت آیتالله بروجردی انجام میشد؛ او میگوید: «تا سالها مراسم به همین صورت برگزار میشد تا اینکه آیت ا... بروجردی در پیامی گفتند «من در کار بچههای امامحسین (ع) دخالتی نمیکنم، اما اگر لخت نباشند، بهتر است.» هیئتیها هم بهسبب احترامی که برای ایشان قائل بودند، از آن سال به بعد با لباس مشکی به نشانه عزاداربودن در مراسم شرکت میکردند.
حاجمحمود که از اوایل دهه۳۰ در این هیئت خدمت میکند، اینها را میگوید تا برسد به داستان پرچم بالای سردر و روایت تابلوکشهای قدیم هیئتهای عزدارای؛ تعریف میکند: قدیم که نه برق بود و نه امکانات تبلیغی امروزی، هر هیئت یک تابلوکش داشت تا هر هفته در هر خانه که مراسمی برپا بود، تابلو و پرچم و فانوسی ببرد و سردر آن خانه آویزان و چراغش را روشن کند.
تابلوکش هیئت موسیبنجعفر (ع) هم به «سد (سید) احمد تابلوکش» معروف بود. شغلش بردن خنچه عروس و داماد بود، اما این کار را دلی و از سر ارادت عهدهدار شده بود. بردن تابلو و پرچم هیئت و روشنکردن فانوس سردر خانه، نشانهای بود برای رهگذران که امشب در این خانه مراسم برپاست.
مرحوم محمدابراهیم مهزیار معروف به «مندابرام» اولین نوحهخوان هیئت موسیبنجعفر (ع) بود؛ کسی که بیش از نیمقرن برای این هیئت نوحهخوانی کرد و تیرماه۱۳۵۲ به رحمت خدا رفت.
اینها را سیدمهدی اولیایی درحالیکه از جایش بلند شده است و عکس استادان نوحهخوانی و شعرای نوحهسرا را، چون آذر، ثابت و... روی دیوار حسینیه نشانمان میدهد، میگوید و میافزاید: خرداد یا تیر۱۳۵۲ بود و مراسم شب هفت مرحوم مندابرام. کدخدا آمد و گفت «سیدمهدی! پاشو برو بخوان.» خاطرم نیست چه خواندم، اما نوحهخوان هیئت موسیبنجعفر (ع) شدنم، از همان زمان شروع شد و تا الان افتخار خواندن در این هیئت را دارم.
سیدمهدی که پدربزرگش، سیدعباس، مناجاتنامهخوان حرم بوده و پدرش شاگرد استاد «آذر» نامی و نوحهخوان بینالمللی بوده است، ادامه میدهد: در این هیئت، خبری از دستگاههای تنظیم صدای چندصدمیلیونی نیست. قدیم که جمعیت پنجاهشصتنفر بیشتر نبود بدون بلندگو میخواندم، اما با زیادشدن جمعیت و سروصداهای جانبی، بلندگو اضافه شد.
او در تعریف صدای رسای پدربزرگش تعریف میکند: طبق شنیدهها از بزرگترها پدربزرگم وقتی در گلدسته حرم مناجاتنامه میخواند، تا مسجد حاجیسرکه چهارراه خواجهربیع و کوچه زردی، صدایش شنیده میشد.
دورتادور دیوارهای حسینیه قاب عکسهایی دیده میشود که ظاهرا رفتگان این هیئت هستند؛ از محمدحسین عابدیندو، بنیانگذار هیئت گرفته تا نوحهخوان و میاندار و قهوهچی هیئت و همه آنهایی که یک روز، زیر بیرق هیئت موسیبنجعفر (ع)، برای امامحسین (ع)، سینه زده و عزاداری و خدمت کردهاند. پرچمهای رنگباخته مشکی نیز که نام ائمه (ع) با رنگهای سبز و زرد و قرمز رویش گلدوزی شده و انتهایش نام اهداکننده و تاریخ اهدا نقش گرفته، روی همه دیوارهای این حسینیه جا خوش کرده است.
حاجیمحمود مرشدیان درباره این پرچمها میگوید: پرچم سردر ورودی، اولین علامت هیئت است. تاریخ تأسیس رسمی هیئت به سال۱۳۰۱ روی پرچم دیده میشود؛ یعنی همان سالی که حاجغلامحسین ملکش را دراختیار هیئتیها گذاشت. بقیه پرچمها در طول این یک قرن توسط اعضا بهعنوان نماینده و علامت هیئت موسیبنجعفر (ع) سفارش شده است. پرچمهایی هم که پایینش عنوان اهدایی و نام اهداکننده آمده، برای یادبود ارادتمندان به این حسینیه و خاندان ائمه (ع) است.
سیدمهدی جوانترین فرد این جمع و میاندار هیئت است. او که جد بزرگش سیدحسین عابدیندو است، در همین دستگاه بزرگ شده و رشد کرده است. سیدمهدی جایجای این گفتگو خاطراتی را یادآور میشود که بزرگترهای جمع نیز شبنشینیهای هیئت برای بچهها تعریف کردهاند و او خوب در خاطرش مانده است؛ «شبهایی که برای درستکردن شله باید تا صبح بیدار میماندیم، بزرگترها مثل حاجمحمود یا حاجاحمد سلطانی خاطرات قدیم هیئت را برای ما جوانترها تعریف میکردند؛ مثلا اینکه آن زمانها که خبری از دیگ شله و انداختن سفره و پذیرایی نبود، حاجینجاران که به «کدخدا» معروف بود، نفری یک مشت نخودچی و کشمش در جیب بچههای هیئت میریخت تا بین راه ضعف نکنند.
اما رسمی که فقط در هیئت موسیبنجعفر (ع) رواج داشته، عزاداری قبیله بنیاسد بود که روز تاسوعا اجرا میشد. به این ترتیب که یک گاری که رویش متکای استوانهای بزرگی شبیه کشتهای کفنپوش گذاشته بودند، به سمت حرم حرکت میکرد.
دهپانزدهنفر از جوانترها هم بیل و کلنگ در دست نوحهخوان و گریهکنان میخواندند «به کربلا کفن مگر به غیر بوریا نبود/ مگر حسین تشنهلب عزیز مصطفی نبود/ مگر کسی که کشته شد، تنش برهنه میکنند/ مگر که پارهپیرهن به پیکرش روا نبود» یا «برای دفن شهدا به کربلا میرویم» و «حسین من، حسین من» گویان، بیلها را در هوا به هم میزدند و دور گاری میچرخیدند. این قسمت از برنامه کمکم با فوت بزرگان هیئت منسوخ شد.
به گفته میاندار هیئت، هر هیئتی تدارکاتی داشت شامل کلاهخود، زره، اسب، گاری، نیزه و... که برای روز مناسبتی خاص استفاده میشد. زمانیکه هنوز ملک مرحوم وحدتی برای مراسم هیئت استفاده میشد، تدارکات هیئت به منزل شخصی به نام حاجیناصری که همان نزدیکی بود، برده میشد تا تاسوعای سال بعد.
روز تاسوعا اسب میآوردند که پارچه ضخیمی رویش میکشیدند و چند کبوتر سفید که با دواگلی پروبالشان را قرمز میکردند و اسب و زین و.... مراسم تنور خولی هم برگزار میشد. تنور گلی را که چند روز قبل درست شده بود، روی طبقی چوبی قرار میدادند، درحالیکه چراغی سرخرنگ و سر عروسکی در آن گذاشته شده بود. این طبق در مسیر عزاداری همراه هیئتیها حرکت داده میشد.